ما در بسیاری از لحظات زندگی خود در پی کسب شناخت هستیم. شناخت از کسی، چیزی، جایی، یا حالتی. اما شناخت چگونه اتفاق می افتد؟ و چه اتفاقی در ذهن و روح ما رخ می دهد که می گوییم به شناخت رسیدیم؟

شناخت، اصطلاحی است که به یک سری فرایندهای روانی اشاره می کند که در کسب دانش و فهم درگیر هستند. این فرایند شاملِ تفکر، دانستن، یادآوری، قضاوت و حل مسئله می شود. اینها عملکردها سطح بالای مغز هستند و دربردارندة زبان، تخیل، ادراک و برنامه ریزی هستند.
تاریخچه کوتاهی از مطالعة شناخت
مطالعۀ نحوه تفکر ما به زمان فیلسوفان یونانی باستان نظیر افلاطون و ارسطو بر می گردد.
رویکرد افلاطون به مطالعه ذهن نشان داد که افراد دنیا را اینگونه می شناسند و درک می کنند که ابتدا اصول اساسی که عمیقا در درونشان دفن شده اند را شناسایی کرده و سپس از تفکر عقلانی استفاده می کنند تا دانش را خلق کنند و بسازند. بعدا فیلسوفانی نظیر رنه دکارت و نوآم چامسکی زبانشناس طرفدار این دیدگاه شدند.
ازطرف دیگر، ارسطو اعتقاد داشت که مردم دانش خود را از طریق مشاهده جهان اطراف خود کسب می کنند. متفکران بعدی ازجمله جان لاک و بی اف اسکینر موافق این دیدگاه بودند که به آن تجربه گرایی گفته می شود.
در روزهای اولیه روانشناسی و برای نیمی از قرن بیستم، روانشناسی عمدتا تحت سلطة روان تحلیلگری، رفتارگرایی و انسان گرایی بود. درنهایت، یک رشته مطالعات رسمی پدیدار شد که صرفا به مطالعه شناخت می پرداخت، و بعنوان بخشی از "انقلاب شناختیِ" دهه 1960 شناخته می شد.
رشته روانشناسی که شناخت را مطالعه می کند، روانشناسی شناختی نامیده می شود.
یکی از اولین تعاریفی که از شناخت ارائه شده است در اولین کتاب مربوط به روانشناسی شناختی آورده شده است که در سال 1967 منتشر شد. بر اساس نظر اولریک گوستاو نیسر(Ulric Gustav Neisser) روانشناس شناختی، شناخت یعنی "آن فرایندیی که ورودی های حسی به وسیله آنها تغییر شکل یافته، تقلیل، بسط، ذخیره، بازیابی و استفاده می شوند."
برای اینکه بهتر درک کنیم شناخت دقیقا چیست و روانشناسان شناختی چه چیزی را مطالعه می کنند، بیایید نگاه نزدیک تری به تعریف اولیه نیسر بیندازیم.
تغییرشکلِ ورودی های حسی
وقتی حس ها را از دنیای اطراف خود جذب می کنید، اطلاعاتی که می بینید، می شنوید، مزه می کنید و می بویید، ابتدا باید بصورت سیگنال هایی تغییر شکل داده شوند که مغز شما بتواند آن را بفهمد. فرایند ادراکی به شما کمک می کند که اطلاعات حسی را دریافت کرده و آنها را به سیگنالی تبدیل کنید که مغزتان بتواند آن را بفهمد و روی آن کار کند. مثلا، اگر شما یک شیء را ببینید که در هوا به سمت شما پرواز می کند، اطلاعات با چشم شما دریافت شده و بصورت یک سیگنال عصبی تغییر شکل داده و به مغز می رود. سپس مغز شما سیگنال هایی به سمت دسته های عضلانی شما می فرستد تا بتوانید قبل از اینکه شیء به سر شما ضربه بزند پاسخ نشان داده و از سر راه آن کنار بروید.
تقلیلِ اطلاعات حسی
جهان پر از مقادیر بی پایانی تجارب حسی است. برای اینکه مغز شما معنای تمام این اطلاعات ورودی را بفهمد، مهم است که بتواند تجربه شما از جهان را به موارد بنیادی تقلیل دهد (و فقط به آنها توجه کند). شما نمی توانید تمام جملات کنفرانس روانشناسی که هر هفته در آن شرکت می کنید را به خاطر بسپارید. درعوض، تجربه آن رخداد به مفاهیم و ایده های اساسی که برای موفق شدن در کلاس به آن نیاز دارید، تقلیل داده می شود.
به جای اینکه تمام جزییات مربوط به آنچه استاد هرروز می گوید، جایی از کلاس که هر دفعه می نشینید و اینکه چند دانشجو در کلاس هستند را به یاد بیاورید، شما توجه و حافظه خود را برروی ایده های کلیدی متمرکز می کنید که در طول هر کنفرانس ارائه می شوند.
بسط اطلاعات

علاوه بر تقلیل اطلاعات به صورتی که بیشتر قابل یادآوری و قابل درک باشند، مردم همچنین این خاطرات را در حین بازسازی کردن تشریح کرده و بسط می دهند. تصور کنید که درمورد یک رخداد خنده دار برای دوستتان تعریف می کنید که هفته گذشته برایتان رخ داد. در حین اینکه داستان را تعریف می کنید، ممکن است در واقع جزییاتی را به داستان اضافه کنید که بخشی از خاطره اولیه و اصلی نبوده اند.
همین اتفاق همچنین ممکن است زمانی رخ بدهد که سعی می کنید موارد موجود در لیست خرید خود را به یاد بیاورید. ممکن است ببینید که تعدادی خرید را به آن اضافه کرده اید که به خاطر مشابهت با چیزهایی که درواقع می خواستید بخرید به نظر می رسد به لیست شما تعلق دارند. در برخی موارد، این بسط دادن زمانی رخ می دهد که مردم تلاش می کنند چیزی را به یاد بیاورند. وقتی نتوانیم اطلاعات را به یاد آوریم، گاهی مغز داده های از دست رفته را با چیزهایی پر می کند که به نظرش مناسب هستند.
ذخیره سازی و بازیابی اطلاعات
حافظه یک موضوع اساسی و موردتوجه در رشته روانشناسی شناختی است. اینکه چطور به یاد می آوریم، چه چیزی به یاد می آوریم، و چیزهایی که فراموش می کنیم، اطلاعات زیادی درمورد چگونگی عملکرد فرایندهای شناختی برای ما آشکار می کنند. درحالیکه مردم اغلب حافظه را طوری در نظر می گیرند که شباهت زیادی با دوربین ویدیویی دارد، که به دقت رخدادهای زندگی ضبط و آنها را دسته بندی می کند و برای یادآوری های بعدی ذخیره سازی می کند، اما تحقیقات نشان داده که حافظه بسیار پیچیده تر از اینها است.
حافظه کوتاه مدت بطور حیرت آوری کوتاه است، و فقط 20 الی 30 ثانیه طول می کشد. از طرف دیگر، حافظه بلندمدت می تواند بطور شگفت آوری پایدار و ثابت باشد و خاطرات موجود در آن می توانند سالها و حتی دهه های متمادی باقی بمانند. حافظه همچنین می تواند بسیار شکننده و اشتباه پذیر باشد. گاهی ما فراموش می کنیم، و گاهی نیز درمعرضِ تاثیرات اطلاعات غلط هستیم که می تواند حتی به شکل گیری خاطرات دروغین نیز منجر شود.
استفاده از اطلاعات
شناخت نه تنها دربردارنده چیزهایی است که به مغز ما وارد می شوند، بلکه شاملِ چگونگی تاثیرگذاری این تفکرات و فرایندهای ذهنی برروی اعمال و رفتارهای ما نیز می شود. توجه ما به دنیای اطرافمان، خاطرات مربوط به رخدادهای گذشته، درکِ زبان، قضاوت های ما درمورد چگونگی جهان، و توانایی های ما در حل مسائل، همگی بر نحوه رفتار کردن و تعامل ما با محیط اطراف تاثیر می گذارند.
مقالۀ مرتبط: قدرت تلقین